ای در درون جـــــانم و جان از تو بی خبر
وز تو جهان پر است و جهان از تو بی خبر
چون پی برد به تو دل و جانم که جاودان
در جان و در دلی دل و جان از تو بی خبر
نقش تو در خیال و خیال از تو بی نصیب
نام تــــو بر زبان و زبان از تــــو بی خبــر
از تـــو خبر به نام و نشان است خلق را
وآنگه همه به نام و نشان از تو بی خبر
جوینـدگان جوهـــر دریای کنه تـــو
در وادی یقین و گمان از تو بی خبر
چون بی خبر بود مگس از پر جبـرئیل
از تـو خبـر دهند و چنان از تو بی خبر
شرح و بیـــان تــــو چه کنـــم زانکه تا ابـد
شرح از تو عاجز است و بیان از تو بی خبر
عطار اگرچه نعرهی عشق تو میزند
هستند جمله نعرهزنان از تـو بی خبر
:: موضوعات مرتبط:
اشعار ,
,
:: بازدید از این مطلب : 915
|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2